آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Saturday, September 3, 2011

نویسنده کتاب: نیلاب سلام

                                                                 
لطفا به عنوان بعدی مراجعه فرماید       

پسرانه پوشی دختران در افغانستان

                       
                          دختران پسرانه پوش درافغانستان
طاهر قادری
بی بی سی
به روز شده:  14:22 گرينويچ - پنج شنبه 01 سپتامبر 2011 - 10 شهریور 1390
وقتی آزیتا رفعت، عضو سابق مجلس نمایندگان افغانستان، دخترهایش را برای رفتن به مدرسه آماده می کند. لباس یکی از این دخترها کاملا متفاوت است.
آزیتا سه دخترش را لباس سفید می پوشاند و چادر/روسری، به سرشان می کند ولی دختر چهارمی را کت و شلوار پسرانه می پوشاند.
بعد از اینکه آنها از خانه بیرون می روند، دختر چهارم که مهرنوش نام دارد، به همین راحتی دیگر دختر نیست. بلکه ظاهرا یک پسر تمام عیار افغان است - اسمش هم مهران است، مهرنوش با یک دست لباس پسرانه و کوتاه کردند موهایش، مهران شد تا مردم به پدر و مادرش بعنوان کسانی که "بزرگترین نعمت دنیا" یعنی پسر را کم دارند نگاه نکند و آنها را تحقیر نکنند.
خانواده هایی که در افغانستان دست به این کار می زنند یکی دوتا نیستند.
در افغانستان برای این کار اصطلاح مخصوصی هم وجود دارد – بچه پوش کردن، یعنی پسرانه پوش کردن دخترها.
تغییر لباس برای فرار از طعنه های مردم
آزیتا رفعت می گوید: " در افغانستان وقتی شما دارای موقف خوبی هستید و از زندگی خوبی برخوردار هستید، مردم به شما با یک دید خاص نگاه می کنند و این زندگی خوب شما از دیدگاه مردم زمانی تکمیل می شود که شما در بین اولادتان یک فرزند پسر داشته باشید."
به عقیده عزت الله رفعت، شوهر آزیتا، داشتن پسر در افغانستان نشانه وقار و حیثیت خانواده است.
او می گوید: "وقتی خانمم نماینده مردم در مجلس بود، من تقریبا پنج سال سر و کار با مردم و مهمانان که به خانه می آمدند داشتم. در افغانستان وقتی شما پسر نداشته باشید، همه طعنه میزنند. برای همین مجبور شدیم دختر خود را پسرانه پوش کنیم."
تغییر لباس برای لقمه نان
آزیتا رفعت تنها کسی نیست که برای داشتن یک پسر به این روش تن داده، در خیابانهای افغانستان از این نمونه ها کم نیست. مثلا، خیلی از خانواده ها که پسر ندارند، دختران شان را پسرانه پوش می کنند تا بتوانند در بازارهای شلوغ شهرها برای امرار معاش خانواده کار کنند.
در بازارهای کابل، دختران پسرانه پوش زیاد هستند که نه به خاطر وقار و حیثیت خانواده، بلکه بخاطر اینکه بتوانند کار و درآمد داشته باشند لباس پسرانه می پوشند.
خیلی از این دختران بین 5 تا 12 سال که خود را با اسم های پسرانه معرفی می کردند در این بازارها دستفروشی می کنند و آب، آدامس، کارت اعتبار موبایل می فروشند و یاهم موترشویی می کنند. ولی هیچ کدام از آنها حاضر نشدند با من در این مورد صحبت کنند.
لباس می رود اما عادت های پسرانه می ماند
این "بچه پوشها" تمام عمر این گونه نمی مانند. وقتی هفده، هجده ساله می شوند، دوباره به هیات دخترانه خود باز می گردند اما این بار تغییر به همین سادگی نیست.
رئیس امور زنان در ولایت بلخ می گوید، پسرانه پوشی او در دوران کودکی سبب شد او از فرصت هایی که برای یک دختر فراهم نبود، استفاده کند.
الهه در شهر مزارشریف، در شمال افغانستان، تقریبا بیست سال لباس پسرانه داشته و دو سال قبل این کار را ترک کرده است. اما هنوز نتوانسته است کاملا به خلق و خوی دخترانه اش نیز بازگردد.
او می گوید، رفتارش به دخترها نمی ماند و دوست هم ندارد روزی عروسی کند: "چون فرزند بزرگ خانواده بودم و برادر نداشتم، خانواده ام مرا پسرانه پوش کردند. بیرون می رفتم، بازی می کردم ، به پدرم کمک می کردم و یک پسر واقعی بودم. "
الهه که امروز دوباره لباس دخترانه به تن می کند می گوید که با این لباس راحت نیست، ولی بخاطر فشارهای جامعه و خانواده این کار را کرده.
فال نیک؟
عتیق الله انصاری، رئیس متولی "روضه شریف" ( آرامگاهی در شهرمزار شریف که منسوب به حضرت علی است) می گوید پسرانه پوش کردن دختران یک دلیل دیگر نیز دارد، کسانی که این کار می کنند، در واقع پسرانه پوش کردن دختر شان را به فال نیک می گیرند، تا خداوند به آنها پسری بدهد.
آقای انصاری می گوید در شمال افغانستان کسانی که این کار را می کنند، قبل از آن می آیند به زیارت حضرت علی و یکبار دیگر با دعا و نیایش از خداوند می خواهند پسری به آنها عنایت کند.
شرع و حجاب
کسانی که در کودکی بدون خواسته خود شان، در هیات پسر در آمده اند و لباس دخترانه پوشیده اند، تا زمانی اجازه دارند در این هیات باشند که جوان نشده اند و نپوشیدن روسری و نداشتن حجاب برای آنها اشکال شرعی ندارد.
در افغانستان، در موارد زیادی با دخترانی که زمانی پسرانه پوشی را تجربه کرده اند، بر می خورد مثلا، فریبا مجید رئیس امور زنان ولایت بلخ، زمانی "وحید" بوده: " وقتی من که دختر سومی خانواده هستم تولد شدم، خانواده ام تصمیم گرفتند که مرا با لباس پسرانه ظاهر کنند. تا صنف/کلاس هشتم پسرانه پوش بودم و بچه ها هم وحید صدایم می کردند و در مغازه همراه با پدرم کار می کردم. اما بعدا چون مکتب/مدرسه اجازه نداد، مجبور شدم لباس دخترانه بپوشم."
اگرچه مسئول زنان ولایت بلخ معتقد است که پسرانه پوشی به او کمک کرد تا از فرصت هایی که در جامعه مردسالار افغانستان برای دختران میسر نیست، استفاده کند و از این تغییر نا خواسته نفع ببرد.
آزیتا رفعت، نماینده سابق مجلس افغانستان هم که حالا دخترش را پسرانه پوش کرده، خودش زمانی پسرانه پوش بوده: "من یک راز را برایتان بگویم، خودم وقتی کوچک بودم، پسرانه پوش بودم و با پدرم در مغازه اش کار می کردم. احساس می کنم که هم زن بودن و هم مرد بودن را تجربه کرده ام."
بی احترامی به زنان
با آنکه رواج پسرانه پوشی در افغانستان سابقه طولانی دارد، اما در قانون مدنی افغانستان چیزی وجود ندارد ولی افراد و نهاد هایی که در زمینه گسترش و نهادینه شدن اعلامیه جهانی حقوق بشر در افغانستان کار می کنند، معتقدند که این رسم، در واقع احترام نگذاشتن به جنسیت و حقوق زنان است.
پسرانه پوشی برای شماری از دخترانی که این تجربه را داشته اند خاطرات تلخی را بجا گذاشته است. آنها می گویند پسرانه پوشی برای آنها به معنای از دست دادن هویت و روزهای شاد کودکی بوده است.
اما برای عده ای دیگر تجربه شیرنی است، تجربه کردن دو دنیا. تجربه کردن آزادی های که اگر در لباس دختر بودند هرگز ممکن نبود. آیا روزی خواهد رسید که دختران افغان بتوانند در لباس خودشان به اندازه پسران آزاد باشند؟

    شاعران جوان بلخ و فرار از گذشته 

در شمال افغانستان حضور زنان در عرصه های ادبی نیز مانند عرصه های دیگر کاملا محسوس است
نام بلخ در ادبیات فارسی نام شناخته شده ای است. این شهر از قرن چهارم هجری خورشیدی با ابوعلی سینا، شاعر و فیلسوف معروف شناخته شد و با مولانا جلال الدین محمد بلخی شهرت جهانی یافت. از آن زمان تا کنون همواره نام بلخ و ادبیات باهم عجین بوده است.
این سابقه تاریخی سبب شده است که بلخیان همواره به شعر و ادب فارسی توجهه کنند و برای رشد و ارتقای آن زحمت بکشند و تلاش کنند.ایجاد انجمن های ادبی یکی از این نوع تلاش است.
در یکی دو سال گذشته در شهر مزار شریف چندین انجمن ادبی به کار آغاز کرده‌ است که هر کدام ده‌ها عضو دارند. انجمن فرهنگی پرتو، حلقۀ فرهنگی زلف یار، انجمن ادبی پرواز، انجمن ادبی بلخ، انجمن شاعران و نویسندگان ولایت بلخ و غیره از همین دسته می‌باشند.
فعالیت این انجمن‌های ادبی تنها با برگزاری شب‌های شعر و محفل نقد و بررسی شعر و داستان خلاصه نمی‌شود، بلکه چندین نشریۀ ادبی-هنری نیز در این شهر از سوی اعضای همین انجمن‌های ادبی منتشر می شود که هر یک از آنها حکایت‌گر یک جنبش جدید فکری در میان جوانان این ولایت است.
در سالهای اخیر شاعران و نویسندگان جوان در افغانستان سربلند کرده و شناخته شده اند. بیشتر این شاعران، کارشان را مدیون انجمن های ادبی هستند که این روزها در گوشه و کنار افغانستان فعال است.
"من بعد از انتحار، خیابان سوخته"
گرایش های شاعران جوان بلخ و دغدغه های بازتاب یافته در سروده های آنان، از نسل های قبلی متفاوت است. این شاعران کمتر از تجربه های دردناک خود و یا والدین خود و یاهم از جنگهای داخلی و اختناق حاکم بر افغانستان می نویسند.
بیشتر آثار آنها بازتابی است از زندگی روزمره و دغدغه های عادی این نسل.
در شهر مزار شریف، به دیدن گروهی از جوانانی رفتم که در یک جلسه هفته وار خود گردهم آمده بودند تا شعرهای تازه خود را برای همدیگر بخوانند.
در بسیاری از سروده هایی که آن روز خوانده شد روز و روزگار کنونی افغانستان و حال و هوایی که در زندگی واقعی این کشور سنگینی می کرد، بازتاب یافته بود تا آرزوها و خیال هایی عاشقانه و رمانتیک. حملات انتحاری، روسپیگری، جنگ و خشونت و کلمات و ترکیب هایی از این دست بسامد بالایی در شعرهایی داشت که آن روز خوانده شد.
"من ریگهای سرخ بیابان سوخته.
من جنگل صبوری درختان سوخته.
من پیرویی مذهب باروت و بوی خون،
من بعد از انتحار، خیابان سوخته"
شاعران جوان افغان می گویند آنها بیشتر از آنکه از آرزوها و خیالهای شان بگویند، از دغدغه های روزمره شان می سرایند
این یکی از سروده های یکی از این شاعران جوان، سهراب سیرت مزاری است. او معتقد ارتباطات و فضاهای مجازی این امکان را به جوانان افغانستان داده است تا از جریانهای ادبی در زبان فارسی مطلع باشند تا حدودی شعر جهان را بشناسند و خود را به جریان های ادبی مسلط، نزدیک تر کنند: "قبلا در شعر افغانستان "بیدل گرایی" خیلی مرسوم بود و همچنین شاعران به صورت کلاسیک و سنتی اش شعر می گفتند. اما شاعران جوان با دید متفاوت وارد عرصه شده اند و بیشتر با تجربه های فردی خود سر و کار دارند."
یکی از چیزهایی که در عرصه ادبی افغانستان بوضوح دیده می شود، حضور فعال زنان در این عرصه است. در گذشته ها و خصوصا در دوره طالبان محدودیت هایی برای حضور زنان در عرصه های ادبی وجود داشت. اما برخورداری زنان از آزادی های بیشتر در افغانستان امروز، زمینه سرایش شعرهای "بی پرده زنانه" را فراهم کرده است.
درد و رنج روسپی ها
فرنگیس سوگند است دختری است که از دوسال قبل پایش به انجمن های ادبی باز شده است او شعر می گوید و در شعرهایش، احساسات زنانه اش بدون ترس و هراس بیان می کند.
او که روسپی ها افغان را، "زنان پاک سرزمین" خود می خواند و از درد و رنج آنها می گوید.
ساعتی خندید با خود از دمی یک روسپی
بعد جیغی زد هراسان از غمی یک روسپی
مرگ هم سرگرم بازی در حدود شهر بود
بی رقم خندید در چشم نم یک روسپی
باز آذر شد تمام ماجرا ناگفته ماند
زادروزم را به هم میزد غمی یک روسپی
عفیف باختری از شاعران شناخته شده افغانستان شعر امروز افغانستان را در مقایسه با دهه هفتاد خورشیدی متفاوت می داند و می گوید هنجارهای آنزمان تا امروز کاملا فرق کرده.
ظهور این نسل از شاعران به عقیده خیلی ها ، بدون شک جرقه تازه ای در ادبیات افغانستان است، جرقه ای که امید می رود همراه با باسازی و نوسازی کشور در عرصه های دیگر به تحولی بنیادی در مسائل فرهنگی که سالهاست در این کشور عرصه تاخت و تاز حکومت داران مختلف است منجر شود.

مکثی کوتاه در مورد کتاب گردنبند مروارید

                                                                               
مکثی کوتاه در مورد کتاب"گردنبند مروارید"

نویسنده کتاب: نیلاب موج سلام
نویسنده متن: امیلیا اسپارتک

اصلاً آگاه بودم که کتابی از نیلاب موج سلام عنقریب به چاپ می رسد، اما نمی فهمیدم تحت کدام نام؟ قبل از سفرم به کنفرانس ونزویلا به مناسبت 100 مین سالگرد 8 مارچ، با نیلاب موج سلام ملاقات نمودم. وی اظهار نمود که باید تا 8 مارچ کتابش به چاپ برسد. زیرا این سال بزرگترین رویداد برای جنبش جهانی زنان است. چون محتوای کتاب، درد، رنج، احساس و عاطفۀ زنان کشور را در بر دارد.
زمانی از چاپ این کتاب اطلاع حاصل نمودم که در آنطرف اقیانوس قرار داشتم. و هر آن آرزو میکردم این کتاب را به دست آورم.
بالاخره صبرم به پایان رسید و به جایگاه اصلم آمدم و کتاب را از نویسندۀ جوان و با استعداد به دست آوردم. کتاب را با شوق خواندم و از آن خوشم آمد. آنقدر ظریف و با ادبیات زنانه نوشته شده که گمان بردم در دستم تندیس کوچک وینوس قرار دارد و باید به احتیاط با آن برخورد کرد تا نشود بیفتد و صدمه ببیند. نبشته ها آنقدر گرم، رسا، شاعرانه، دلپذیر و موسیقی وار بود که احساس نمودم موسیقی سمفونیک است که نه تنها گوشم را نوازش داد بل روحم را هم آرامش بخشید زیرا همآهنگی خاص با شرایط غربت و دوری از وطن داشت.
نبشته ها نشانگر عشق آزاده وار وی، به زادگاه، رود و صحرای وطن، آغشته با خاطرات گذشته، گاهی غم آگین و زمانی شادی آفرین بوده و از جانب دیگر فراخوانی مردم اسیر، مخصوصاً زنان اسیر اسارتِ پس مانده گی و پدرسالاری که آنها را به رزم رهایی بخش و سر انجام عشق به وطن که سر چشمۀ همه آرمان نویسنده است، می طلبد.
در این مختصر سخن، از بحث طولانی و بررسی قسمت های جداگانه چه در فرم و چه در محتوا می گذرم و مکثی کوتاه می نمایم.
نیلاب بسیار پراحساس، روان و دلنیشین، با شور جوانی که در وی شعله ور میباشد، این کتاب را نبشته است. و از سوی دیگر موضوعاتی که بیانگر اندوهِ بسیار تلخ نویسنده از دوری ها و زیستن در غربت میباشد، به صورت طبیعی جلوه گر ساخته است. وی این میراث گرانبها را از مادر و پدر مهربان و وطن دوست خود کسب نموده است.
کمپوزشن و هارمونی رنگِ بوردو و سفید روی جلد کتاب، آرامش دهندۀ چشم و احساس است و تلفیق این دو رنگ با طرحی نهایت زیبا و ساده، فوراً برای خواننده از محتوای داخل آن صحبت می نماید. اگر چه گردنبند مروارید، خود، یک سمبول زنانه گی است ولی با آنهم ذهنم مصروف شد که کتاب به کدام اساس، این اسم مقبول را به خود گرفته؟
در صفحۀ بعدی چشمم به جملۀ مقبول بر می خورد «به زنان افغانستان شمایل شکیبائی و شهامت». فوراً متوجه گردیدم که نیلاب رسالت خویش را در مقابل مبارزۀ خسته گی ناپذیر زنان کشورش فراموش ننموده و آنرا به شکل زیبایی چنان تصویر نموده که برای خواننده کاملاً قابل فهم است. در صفحۀ دوم متوجه دو اسم آشنای دیگری شدم: رویا بخشی دیزاینر جوان و با استعداد که صفحه آرایی نموده و زهل صفدری که دیزاین روی جلد را نموده. جای مسرت است که سه زن جوان، آفرینشگر این کتاب اند.
این گزینه متشکل از سه باب است:
باب نخست: نبشته ها در مورد هویت یابی زنان و شناخت شان از خویشتن، آگاه بودن آنها، از محیط خود شان و خود آگاهی آنها. بعضی از نبشته ها را قبلاً در سایت های انترنتی خوانده بودم و فکر می نمودم نه تنها نیلاب از دل من سخن می گوید بلکه احساس و عاطفۀ تمام زنان که خویش را می شناسند و یا برای هویت یابی خویش تلاش دارند، می نویسد، مخصوصاً در این باب «توهین به چیستی جنس لطیف از راه مطرح نمودن کیستی؟؟». وی با درایت، درک و فهم، چنان این مسأله را به چالش گرفته و تحلیل نموده که برای خواننده، دلچسپ و قابل فهم است. گرچه من با نکتۀ کوچکی با وی که مربوط جنسیت می گردد نه جنس، موافق نیستم ولی در بازدید ها آنرا، حل خواهیم نمود. از آنجاییکه نیلاب یک نویسندۀ متعهد است، مسأله رهایی زنان را از زیر یوغ جامعۀ پدر-مردسالاری از نقطه نظر سیاسی  طوری گره زده که مربوط مهارت نویسنده گی و ویژه گی خاص وی است.
ویژه گی دیگری که در متون نبشته های وی جلب توجه می نماید، واژه پردازی های مقبول و چیدن آنها، و پیش و پس کردن کلمات در جمله بندی است که در نبشته های سیاسی اش هم میتوان دید که نوآوری سبک خاص این نویسنده است. به طور مثالبا گرز جرأت، لجن پراگنی زن ستیزان، جنگ توفان، ذوب شدن اندیشه و تدبیر، کاخ تهمت، با راندن ابرهای مرد سالاری از ذهن، آفتاب همدلی، باغستانهای عاطفه، تاکستانهای دوستی، موج اندام، موج مژگان، موج افکار، موج رویا، موج مهتاب، موج خلوت، موج شبنم .... موج دل .... سینۀ فضا، اشک بلورین، کبوتر نگاهم، چمنزار انسانیت، بته های رنگین ادب، قندیلهای الماسی درون آدمها، کشمیر آرزو هایم و ....» واقعاً نیلاب در دریای پر تلاتم واژه های نهایت زیبا و نیلابی، سیر کرده و پیروزمندانه در امواج زرین آفتاب درخشیده.
باب دوم: نبشته های کوتاه با عناوین مختلف نازک خیالی های زنانه در مورد مادر، خواهر و انسان زن میباشد. در اکثر آنها، نیلاب سر از پنجره بیرون نموده و در لابلای سینۀ فضا، آسمان نیلگون و طبعیت آرام الهام گرفته است که گردنبند مروارید جزء آن میباشد مانند «بگذار دیگران دیگرگونه بیندیشند من چنین میاندیشم» ، «تا سخن از زن بلند میشود، درد و ستم همگامش میگردد. تا گفتنیها با زن ستمدیده پیوند میخورد، زن افغانستان به یاد می آید. تا زن افغانستان آواز بلند میکند، عاطفه اشک ریزان و «دامنکشان» گریبان پاره میسازد. تا سخن از عاطفۀ «گریبان دریده» می آید، قلب انسان به گریستن می آغازد ، «خواهرک بلخی من، خواهرک بامیانی من،خواهرک پکتیایی من،خواهرک پنجشیری من، خواهرک جلال آبادی من، ...خواهرک کابلی من».
بلی ! نیلاب درد زنان کشورش را چنان مروارید وار به شکل اَمِیلِ زیبایی به تار کشیده و گردنبندی ساخته که در هیچ زمانی نتوانستند این مروارید های نایاب را در صدف آبستن نمایند و کلچر نموده مرواریدِ سچهِ بسازند! (مطلبم حقوق انسانی بشری که حق مسلم زنان است، به وی بدهند).
باب سوم : داستانواره، پری دریایی شده بودم.
پیام نویسنده، از این داستان به گفتۀ سیمون دوبووار این است که او [زن] باید حکم محکومیت خود را بدون خم به ابرو آوردن بپذیرد، یا با حرکت در جهت قطب مخالف که عبارت از آزادی زن است، برزمد!
در این داستانواره، نیلاب آرزوهای بزرگ یک زن هموطن خویش را بازتاب داده است که برای نجات خود راه دیگری را سراغ ندارد و در مقابل بیعدالتی و خشنونت که در جامعۀ پدر- مردسالار حکمفرما است، اظهار مخالفت و اهتجاج کرده نمی تواند، دست به خود سوزی می زند و با روح آزاده زیستن تصور می نماید که دودش در آسمانها قدم زده و بعداً به اعماق ابحار غوطه ور می گردد، به امید روزی که پری دریایی گردد. چنان تابلوی زیبایی را با مویکِ باریک و رنگهای کانتراست که نماینده گی از تضاد درون جامعۀ امروزی کشورش می کند، نقاشی نموده که بینهایت زیبا و خواندنی است.
در آخر میتوان گفت: زمانیکه زن، طبعیت عشق آفرین خود را مالک شود، افکار او، سرسختانه، بیباک و زیبا رشد می کند، موجودیت او توسعه می یابد، عصاها و تکیه گاه ها را رها می کند. زیرا نیمِ نگاهی به قلمرو بی نهایت و شگفت انگیز ذات خود پیدا نموده و برای خویش هدف و مقصد تعیین می نماید تا انسان نوین در اجتماع گردد. نیلاب موج سلام در عمل با نشر کتاب دوم خود این واقعیت را نشان داده.
من با خواندن این کتاب، زیادتر نیلاب را شناختم و متوجه احساس و دیدگاه اش در مورد زنان داخل کشور شدم. به امیدِ آفرینش های ادبی دیگر، از این نویسندۀ جوان، برایش موفقیت های زیاد آرزو می نمایم.
هامبورگ، 08.08.2011