آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Monday, August 1, 2011

کمک پولی به گوهر اصیل ادمی

                                                            
بسم الرب العالمین

دعوت عموم ملی و فراتر ...!
در رابطه به کتاب « گوهر اصیل آدمی » و سفرنامهء اکتشافی در هند

عزیزان هموطن و همفرهنگ و همنوع !
درود بر همهء شما و بر یکایک شما !
صرف نظر از اینکه شما با من و با آثار و اندیشه ها و ( به گمانم ) با یافته هایم ؛ چه تماس و رابطه واطلاع واحساس و ادراکی دارید ؛ فقط یک چیز را با قطعیت تمام ؛ خدمت عرض میدارم که من بر ((تجربه)) تکیه دارم ؛ کم از کم اکنون ـ در لحظات پایانی ی عمر- حتی خودم را بدون استعانت تجربه ؛ باور نمی کنم . 
وقتی چنین است ؛ چرا باری ؛ خودم را در پیوند با شما و شما را در پیوند با (( بشر بودن )) ؛ مالک فرهنگی دارای رگه های جلی و جلیل انسانی بودن ؛ دارای آرمانها و داعیه ها و دعوی های این زمانی و این جهانی و پسا این زمانی و پسا این جهانی بودن مورد ((تجربه)) قرار ندهم !؟
اینکه من و شما هر یک با اختیار فردی و با مسئولیت فردی ؛ چه نسبت واقعی وعملی و عینی با «سعدی»ی  بزرگ داریم ومیتوانیم داشته باشیم که بشریت ؛ بالاخره خواه ناخواه بر سر در قرارگاه بزرگترین و بیسابقه ترین تشکل و تجمع منحصر به فرد خود (سازمان ملل متحد) منظومه ای از او را با خط زرین نوشت و برافراشت که :
بنی آدم ؛ آعضای  یک  دیگر اند      که در آفرینش ز یک گوهر اند ؛
چو عضوی به  درد آورد روزگار     دیگر عضو ها  را نماند   قرار
تو  کز محنت  دیگران  بی غمی      نشاید  که  نامت  نهند ؛ آدمی !
ما چه نسبتی با عارفان ژرف اندیش و روانسوختهء دیگر خود چون ((مولانای بلخ)) داریم که زمین و زمان را لرزاندند وقتی چنین فریاد ها سر دادند :
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر      کز دیو و دد  ملولم و انسانم آرزوست !
گفتند : یافت می نشود ؛ جسته ایم ما       گفت: آنکه یافت می نشود؛ آنم آرزوست !
ما چه نسبتی با رندان سترگ عالم بشری چون حافظ کبیر داریم که بانگش تا ملکوت اعلی را در تکان آورد :
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست      عالمی دیگر بباید ساخت و ز نو آدمی !
ما چه نسبتی با خود مان ؛ در اناتومی و هیکلی که جبر طبیعت برایمان فراهم آورده ؛
چه نسبتی با نام و عنوانی که خودمان به خودمان میدهیم و دیگرانی آگاهانه و ناآگاهانه ؛ برحق یا کرنشگرانه و چاپلوسانه و زبونانه ... بر ما میدهند ؛ داریم .
ما چه نسبتی با گذشته گان و امروزینی ها و آینده گان بلافاصل ( نسبی ) خود داریم ؟
چه نسبتی با قوم و قبیله و ملت و وطن خود داریم ؟
(احیاناً ، شاید!) ؛ چه نسبتی با نوع خود که ممکن است همان ((آدمی)) باشد ؛ همان بشر باشد - با گذشته اش ؛ با امروزش و با آینده اش داریم ؟ ....
ظرفیت این دعوت نامه ؛ امکان نمیدهد که من این نسبت ها را به پیامبران و پیام آوران و اندیشمندان خورشید آسای دیگر بشری هم گسترش دهم ؛ از جمله به بزرگی که گفت : «اگر بشر پروردهء جامعه (و محیط) است ؛ پس باید جامعه (و محیط) را انسانی ساخت !» و یا « فیلسوفان تاکنون جهان را تفسیر میکردند؛ در حالیکه مسأله ( اصلی ) بر سر تغییر آن است !»
ولی حالا سخن بر سر این است که در واپسین سالیان قرن بیستم ؛ در بیغوله های خرافه زده و جهل زده و جنگزده و پاکستان زده و امپریالیزم زده و جهاد زده و طالب زدهء افغانستان ؛« گوهر آدمی » باز شناسی و آفت شناسی شده و در بهای دریاهای خون واشک و رنج و عذاب و مرارت بیکران مردم افغانستان...تثبیت گردیده است که اساسا‍ گوهر آدمی بنا بر جبر ها و توحش ها و بربریت های عدیده ؛ اصالت خود را باخته و حتی از نظر ژنتیکی هم بدون آفت و آسیب نمانده است !
هم این آفت و هم اینکه گوهر آدمی چسان ممکن است ؛ اصالت خود را بازیابد و در آتی به حالت اصیل در امان بماند و ببالد و بالاخره بر زمین و زمان غالب و مسلط شود و طبق اساطیر به «مقامات خدایی» اش برسد ؛ مجسم گردیده و به نمایش در آمده است .
من با الهام از روش و منش معلمان کبیر خودم و بشریت ؛ خجالتی بودن و تذبذب و بی قاطعیتی را حتی جرم و خیانت در برابر اندیشه و انسانیت میدانم ؛ ولی در حال حاضر نیازی نمی بینم سخن خود را به سنگ دیگر اندیشه وران و قلم بدستان روز وزن نمایم و با متر سایران اندازه گیری کنم !
بنده ؛ تقریباً همیشه از داد و واویلا های « های دزد و وای گرگ!» گریزان بوده این سخن ظاهراَ سادهء نیاکان را آویزهء گوش داشته ام که « مالت را قایم کن و همسایه ات را دزد نگیر!»
درین گستره مال ما؛عقل ماست ؛ چونکه فقط عقل ممیزهء بشر از سایر جانوران است ؛ مقام عقل بشری تا حدی است که اندیشمندان ؛ خداوند را «عقل محض» پنداشته اند .
میدانیم که عقل ؛ در همهء سطوح دزدی میشود. عقل را می دزدند. از طالب و القاعده و انتحاری گرفته تا خود غول امپریالیزم و تمامی اعوان و انصار و نوکر و چاکر آن در سراسر جهان ؛ برعقل دزدیده شدهء بشری بنیاد دارند ؛ خود در آخرین تحلیل «ضدعقل» ها اند .
همانقدر که طالبانیسم «فکر» ضدعقل است ؛ امپریالیزم «فکر» ضدعقل است ؛ البته تاجائیکه این «فکر» شوم به «نیروی مادی» و از جمله به سازوکار جنگی مبدل شده ؛ « فکر» سعد به تنهایی نمیتواند ؛ با آن مقابله کند و برآن پیروز شود ؛ ولی بدون چنان « فکر» نیرومند متقابل نیز ؛ دیگر هیچکاری ممکن نیست انجام داد و فقط باید تسلیم و آمادهء سواری دادن و قصابی شدن بود!
عقل در مفهوم عمومی در عصرما کمتر زیرکی ها و رندی های شخصی و باور ها و تعصبات عقیدتی و بیشتر دانش و ساینس و ریاضیات عالی و حالت های انطباقی و استنتاجی آنها بر همه گستره های حیات و زندگانی است !
لذا همانگونه که تخصص ها روز تا روز دقیق تر و عمیق تر میشوند و با یافته های سرتاسر بشری تصحیح و تکمیل و آپدیت میگردند ؛ جهانبینی و جهانشناسی و دانش های عمومی چون سیاست و اقتصاد و زیست شناسی و زیست بوم شناسی و اسطوره شناسی و دین شناسی و آشنایی با هستی و حیات و مسایل وغوامض آنها نیز دیگر نمیتواند فقط اندیشه های قالبی ی کهن باشد .
پس از هزاران سال افت و خیز و وهم و خیال که بیشترینه به جنون منتهی گردیده است ؛ بالاخره مسلم گردیده که عقل بشری با «دوران کودکی» ی او و باعنصری به نام « مادر» پیوند ارگانیک دارد و حتی ناکامی های بیشتر فاجعه بار غالب سیستم های اندیشه ای پیشین بشری با وصف اکتشافات و غنای معنوی فراوان ؛ از محاسبهء نادرست و ناتوان « کودک و مادر» ناشی میگردیده است !
اهمیت ترکیز و تمرکز بر روی «گوهر اصیل آدمی» اینجاست و به نظر میرسد که برای بشریت ؛ این کار خیلی دیر هم شده است !
با نظرداشت بازگشت نقش و ارزش زن و مادر در این اثر است که برای دوستی نوشتم : قبل از همه زنان باید برای چاپ و پخش و فیلم شدن «گوهر اصیل آدمی» و حاکم شدن تبعات آن در قضا و قانون جوامع بشری قیام کنند .
اثر داستانی - دراماتیک « گوهر اصیل آدمی » فقط حیثیت یک کلید ( رمز گشا و پسورد) را دارد که با حفظ خطا های بشری ؛ با دقایق و ظرایف لازم و ضروری ی ساینتفیک برش یافته و ساختمان پذیرفته است و دست کم تا لحظهء حاضر این حقیقت را که در گشایش گنجینهء رمز ها و رازها و اسرار مورد نظر کار میکند و به قوت هم کار میکند ؛ به گونهء قناعت بخش و الهامبخش نشان داده است .
بنده با ایمان به همین ارج و مقام تاریخی و فرهنگی و روانی و پیداگوِژیک اثر بود که اعلام داشتم فقط فیلم شدن  میتواند ؛ آنرا کامل و مراد از آن را حاصل کند ؛ چرا که فیلم به صورت غیر قابل مقایسه با دیگر وریانت ها ؛ آنرا میان توده های ملیونی مردم می برد و برای آنان قابل بهره گیری میسازد .
در همین جا گفتنی است که هنر و صنعت فیلم حتی بالاتر از این درجه ؛ در دزدیدن عقل و گمراه ساختن توده ها و تباه ساختن روان آنها نیز نقش و سهم دارد که بدبختانه جریان غالب کنونی از همین قرار است!
بنده با اینکه میدانم امکانات تخنیکی ؛ مالی و هنری ی سینما و ویدیو در حال حاضر در انحصار فایننس خدایان و حتی فراتر از آنها در انحصار جاسوسخانه ها و ملیتری های امپریالیستی است ؛ معهذا بازهم منحیث چلینج و تجربه از سه سال بدینسو مصرانه از یونیسکو – مؤسسهء تعلیمی و تربیتی ی ملل متحد ! می طلبم که در فیلم ساختن این اثر منحیث وظیفه و مکلفیت در برابر عامهء بشریت ؛ گام پیش بگذارد !
نیز بیشتر از دوسال میشود که اثر توسط دوست فاضلی ؛ برای نشر انترنیتی تدارک شد و در سایت های بزرگ آریایی و نوید روز تحت نام شاهکاری که به جایزهء نوبل کاندید میشود ؛ انتشار یافت . اما من میدانم که جایزهء نوبل بخصوص در حال حاضر به دست کسانی نیست که به چنین آثار که اساس فرهنگ مسلط پول خدایی و انحصارات و امپریالیزم را چلینج میکند ؛ روی خوش نشان دهند .
تلاش دیگر من این بود که فهم عامهء اثر را به نحوی با تصایر گویا و مصدقه تقویت نمایم .
درین سلسله شانس سفر هند پیش آمد و به مدد و همت دوستانی توانستم طی 5 ماه اخیر خیلی ها درین سرزمین از همین زاویه تفحص کنم و همراه با یاد داشت حاضر؛ 13 بخش تحلیلی و مصور که دقیقاً دریافت ها و ایده های « گوهر اصیل آدمی » را پشتیبانی می کنند؛ از طریق انترنیت و روابط ایمیلی خدمت عزیزان در سراسر کشور و جهان تقدیم داشتم ....
همین سفر شانس نشر اثر به گونهء کتاب را ارائه داشت و با مشوره و مساعدت های معین پولی عده ای از دوستان ؛ این پروسه را آغاز کرده ام .
بالاخره کتابی نزدیک به 500 صفحه ؛ دیزاین گردیده که حاوی یک البوم تصاویر گویا و الهامبخش رنگی ؛ «گوهر اصیل آدمی» و ضمیمهء پشتیبان یعنی ویرایش جدید (( یاد داشت ها...))ی تحلیلی و اکتشافی از بزرگترین موزیم تاریخ زندهء بشری ، سرزمین هزار دین و 33 کرور بگوان یا «سرزمین عجایب» است .
به گمانم فهمش دشواری ندارد که این ؛ حتی از نظر تیپ و ظواهر هم «حادثه» در تاریخ فرهنگ و ژورنالیزم و هنر و ادبیات افغانستان و فراتر از آن میباشد .
به خاطر اجتناب از اطالهء کلام ؛ بنده به مشوره و تأکید دوستان صاحب نظر ؛ صمیمانه شما را به همکاری مادی و معنوی درین پروژه یعنی سهمگیری در تمویل چاپ کتاب به تیراژ زیاد ؛ توزیع  و رسانیدن آن خصوصاً به نسل جوان و جوانتر افغانی و همزبانان و قدم های بعدی که در نظر است و باید برداشته شود ؛ دعوت میکنم .
اگر بناست که نجات فرزندان و آینده گان ما از آفت های گوناگون و اصلاً بیحسابی که از فردای تولد آنانرا احاطه میکند ؛ با گدایی به دست آید ؛ من با غرور و عزت نفس کامل این گدایی را میکنم ؛
 در حالیکه بعضی های ما با تعصب عجیب از « آرمان و آرمانها برای انسان نوین و جامعه نوین » هم دم میزنیم ولی معلوم نیست (یاهست!) که برای آن چه می کنیم ؛
 شما عزیزان ببنید که برای این غایهء عملاً کبیر چه همتی میتوانید بکنید !؟
                                                                                             با احترام

                                                                   محمد عالم افتخار - 2011-07-31

آدرس برای کمک پولی :
M0hammad Aalim s/o  m. Qasim
Passport No (OA 615987)
Add: West Patel Nagar (D-219) New Delhi- India
کمک هایی که تاکنون دریافت شده از 100 تا 500 دالر بوده است ولی شما میتوانید با اهدای معادل 10 دالر ( حق الطبع حدوداً 3 جلد کتاب ) نیز نام خود را در فهرست صندوق « گوهر اصیل آدمی » ثبت نمائید !

آدرس های تماس منجمله برای ارتباط یافتن با دوستان همکار و همنظر در نزدیک محل زیست تان :
00919873385903- 0091886005422400919911868608

کارت تبریکی ماه رمضان

                                        

حلول ماه مبارک رمضان رابرای دست اندرکاران سایت وزین آوای زنان افغان ، خوانندگان آن و سایر مردم متدین ما از صمیم قلب تبریک گفته ، ماه پر برکت و رفاء در فضای عاری از جنگ آرزو می نمایم.

داکتر راضیه هوتکی

امپراتریس لو

                                                       

زنی که میخواست نسل آقایان را از بین ببرد

ارسالی : داکتر راضیه هوتکی
امپراتریس لو، سفاک ترین، پر قدرت ترین، بی رحم‌ترین و بزرگترین ملکه‌ی تاریخ در نیمه دوم قرن ششم بعد از میلاد در چین تولد یافت پدرش یکی از افسران ارشد دربار چین بود. او در کودکی بسیار زیبا بود و هنگامیکه به سن ۱۴ سالگی رسید، زیبایی اش به حدی رسید که دیگر نمی‌توانست  آزادنه  به میان مردم رفت و آمد کند و بخاطر همین بیشتر وقتها در خانه میماند . روزی به همرای پدرش دریک جشن درباری شرکت کرد و امپراتور چین همینکه چشمش به او افتاد عاشقش شد واز پدرش لوخواست تا اورا به کاخ آورد .
پدر لو دستور امپراتور را اجرا کرد و از فردا لو جزو زنان امپراتور در آمد. اختلاف سنی بین لو و امپراتور باعث شد تا لوی زیبا و جوان به یک افسر جوان و زیبا دل ببندد ولی این افسر به او خیانت کرد و همین امر باعث شد که لو بیمار شود . 
همینکه لو از بستر بیماری برخاست، قسم خورد که نسل مردان را از روی زمین بردارد و به دنبال این تصمیم افراد خانواده‌ی امپراتوری تانگ یکی پس از دیگری به طرز مرموزی کشته شدند و سرانجام در ۲۵ سالگی قدرت را در دست گرفت و ده هزار نفر از ایل و تبار تانگ را در سرتاسر خاک چین به هلاکت رسانید و خود سر سلسله ی خاندان سلطنتی لو شد.
او دستور داد تا شکنجه خانه‌های مخصوصی بسازند که در آنها پر زجرترین شکنجه‌های تاریخ را در مورد مردم بی‌گناه به اجرا می‌گذاردند لو تا ۸۰ سالگی از اقدام به هر جنایت و عمل خطایی، اجتناب نکرد و در این زمان بود که از اعمال خود پشیمان شد و تمام زندانیان را آزاد کرد و از بینوایان دستگیری کرد و پس از دو سال یعنی در سن ۸۲ سالگی در حالیکه تنها آرزویش این بود که مردم از گناهانش بگذرند، درگذشت .