آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Sunday, January 23, 2011

شهید زنده است


شملهً شهید
زندگی دریایست مواج و خروشان که امواج سرکشش سر به سنگ های ساحل می کوبد و طنینش تا کرانهً های نا پیدای دریا انعکاس میکند. در میان این غرش و طوفان دریای زندگی ، دختری چشم بدنیا گشود  که کارنامه های آن تا کنون وردی زبان ها است.
بلی! این دختر طناز و سر شار از عشق و عاطفه که اولین بهار زنده گی را در سال 1337 خورشیدی با تبسم کودکانهً خود آغاز کرد و بعد ها در قلب هزاران زن زاد گاه خود جا گرفت، شملهً بود. شملهً سرکش و مغرور شناگر  در این دریای پر طلام و ناخدای کشتی و سمت دهنده مبارزات زنان دهکده خود شد و تا آخرین لحظهً حیات رزمید. زیرا او  پدیده مرد سالاری را در روستای که در آن بوجود آمده بود از همان آوان کودکی به پوست و استخوان خود احساس نموده بود.
مادر شملهً بعد از سه کودک دختر ، بار چهارم فرزندی پسر بدنیا آورده و والدین شملهً تولد این نوزاد کوچک را گرامی داشته و با فیر های تفنگ و ذبیح گوسفند ، برگزاری شب شش و قیچی گردان ، قدوم آن کودک نو پا را به گرمی استقبال نمودند. از آن تاریخ به بعد درهای ناز و نعمت به رخ برادر کوچک باز و سه کودک دختر تقریباً به باد فراموشی سپرده شدند. این وضعیت دوگانه گی در میان کودکان ،شمله و دوخواهرش را عقده مند و لجوج ساخته بود و این حس کم بینی نسبت به دیگر خواهران ، به شمله زیادتر متبارز بود و زیادتر از دیگران ، باعث آزار و اذیت آن می شد. چونکه او بزرگتر و حساس تر نسبت به دیگران بود.
 شمله زمانیکه تحصیلات خود را به پایان رسانید به صفت معلم در یک مکتب نزدیک به خانه شان مقرر شد و با افتخار و سربلندی وظیفه مقدس معلمی را به پیش میبرد و در کنار آن دختران را به درس وتعلیم تشویق می نمود ، آنها را متوجه وظایف ومکلفیت های شان در آینده می ساخت به آنها تفهیم می نمود که حقوق شما مساوی با حقوق برادران تان است. اگر شما تحصیلات خود را به پایان برسانید و شامل کار شوید شما و هم فامیل تان نفع می برید و در کنار آن شماخدمتی را به میهن و در نهایت به شهر و مردم تان انجام میدهید. سخنان شمله خیلی تاثیرگذار بالای شاگران و سایر همکارانش بود. زیرا او هر وعدهً را که به زنان میداد می کوشید تا او را به انجام برساند و در اعمال و گفتار خود صادق باشد. بدین دلیل همه او را دوست داشتند و به او گوش می دادند و مورد احترام همه قرار داشت.
شمله اولین کلوپ زنان را درکنرها ایجاد نمود و عده زیادی از زنان را به دور این کلوپ بسیج نمود. شمله جهت بلند بردن آموزش های مسلکی زنان ، کورس های زیادی را به بسیار مشکلات ایجاد کرد. زنان با علاقه مندی خاصی کورس های سواد آموزی ، بافت ، خیاطی، سوزن دوزی ، آرایشگری و تایپ را دنبال کردند و هریک صاحب مسلک و حرفه یی شدند و روزانه دها زن جوان و دختران جهت شمولیت درین کورس ها به آن مکتب مراجعه مینمودند. زیرا در تاریخ این ولایت این اولین اقدامی بود که برای زنان صورت گرفته بود.
ولی دریغ و درد که دشمنان ترقی و تعالی و زن ستیز چندین بار با پرتاب شب نامه ها مانع رفتن او به مکتب و فعالیت های آن شدند.اما او هرگز از راه خود به عقب برنگشت و از تهدیدبه مرگ آنها نه هراسید. سر انجام به تاریخ 10 میزان 1359 عده از دشمنان نهضت زن ، نهضت دموکراسی داخل اداره مکتب شدند و به شمله نعره زدند که شاگردان را رخصت و دروازه مکتب و کلوپ را  برای همیشه قفل نماید. ولی شمله این خواست آنها را نپذیرفت و با صدای رسا بدون کمترین هراسی صدا زد: تا یک قطره خون در بدن دارم ، دروازه مکتب بروی دختران بسته نخواهد شد.
جانیان آدمکش حرفوی دو مرمی بر زانو های این دختر جوان و با استعداد که هنوز 22 سال داشت فیر نمودند و او را از پا درآوردند ، بعدجسم زخمی و خون آلود او را با اسپانی که در عقب دیوار مکتب گذاشته بودند، به صوب نامعلومی انتقال دادند. پس از دو روز قطعهً از وجود شمله نامراد را در کنار خانهً شان انداختند. مادرش بدون اینکه اشکی بریزد پارچه وجود شمله را برداشته و به آن سوگند یاد کرد که تا آخرین رمق زنده گی در راه شمله مبارزه نموده و مشعل او را روشن نگه داشته و برای آزادی زنان کنرها و افغاستان لحظهً درنگ نخواهد کرد.
شملهً عزیز؛ روحت شاد و مشعل آزاد اندیشی تو جاویدان باد